پست شهریورماهی
امروز سه شنبه است و من شنبه و یکشنبرو مرخصی گرفته بودم و دوشنبم که عید قربان بود چند روزی رفتیم شمال واقعا بهم خوش گذشت و آرامش داشتم یعنی شمال خیلی خوب بود ولی عوضش یکشنبه شب زود برگشتیم و رفتیم شهرستان که به عقده پسردایی همسری برسیم و اونجا همچین از دماغم دراومد که یه جورایی مسافرتم کوفتم شد زندایی و دایی که حسابی عقدشون رو روم خالی کردن و فک کنم دیگه شبش راحت خوابیدن از طرفی خواهره همسری هم که در چند نوبت حسابی حالم گرفت مام دوشنبه همینکه از خواب پا شدیم با یه صبونه سبک دمه نهار قبله اینکه نهار بخوریم جمع و جور کردیم و برگشتیم خونه یه جورایی خیلی لجم دراومده بود که واسه نهارم وانستادم مخصوصا ...